و خدایی که در این نزدیکیست …
آیت الله حائری شیرازی
نگاه کردن به دریا عبادت است. نظر به طاووس هم عبادت است! شما اگر توی جانمازتان یک پر طاووس داشته باشید، نگاهش کنید، گریه کنید که عیبی ندارد!
من وقتی همسنّ شما بودم، از [قبرستان] شیخان قم گل نیلوفر میبردم به حجرهام. نگاهش میکردم. توی این گلها، خدا را شناختم. اشک میریختم. این چشمم پُر میشد از اشک! با خودم میگفتم این نقاشی را از دور نمیشود کرد! این رنگ را از دور نمی شود زد! او که نقاشیاش کرده، تویش بوده! من از اینجا فهمیدم که خدا درون اشیاء است.
یک وقتی در مدرسۀ خان بودم. تدریس میکردم. هنوز هم معمّم نشده بودم. خیلی هم برای وقتم ارزش قائل بودم. مثلاً روزی ده تا درس میدادم و چند تا درس میخواندم و کار میکردم. اداره اوقاف آمده بود در مدرسۀ خان گُلکاری کرده بود. یک گل میخکی آنجا بود. یکبار، حدود یک ساعت، من همینجور محو تماشای این گل شدم! خیره شده بودم! نفهمیدم کِی ایستادم و کِی رد شدم!
خدا هم آبروی ما را حفظ کرد. این یک ساعت هیچکس متوجه نشد که من اینجا تکان نخوردهام! همه، سر کار خودشان بودند.
ثبت دیدگاه