نوربالا| ممکن است شهید شوید و نتوانم از شما حلالیت بگیرم
همرزم شهید رضا قندالی تعریف میکند: «رضا شیشه عطرش را کف دست همه رزمندهها میمالید و صلوات میفرستاد. اما موقع رفتن رازی را برای آنها فاش کرد که همه شوکه شدند.»
به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رحیم عرفانیان یکی از همرزمان شهید رضا قندالی تعریف میکند: «رضا شیشهای در دستش داشت که به شیشه عطر میماند. ساک به دست کنار اتوبوس رزمندههایی که میخواستند به جبهه بروند ایستاده بود تا همگی راهی خط شوند. رو به بچهها کرد و گفت: «قبل سوار شدن صف شین براتون عطر بزنم.»
در شیشهاش را باز کرد. آن را کف دست همه میمالید و صلوات میفرستاد.
یکی صدا زد: «همه سوار شین اتوبوس داره راه میافته.»
رضا ساکش را به دوش گرفت و سمت در اتوبوس پا تند کرد. همان طور که به سمت اتوبوس میرفت، رو به صف بچهها کرد و گفت: «برادرا! ممکنه شهید شین و نتونم ازتون حلالیت بگیرم. چیزی که بهتون مالیدم قطره بینی بود!»
برگرفته از کتاب «استنکها» به قلم یارمحمد عامری
پایان پیام/
ثبت دیدگاه