نوربالا| مادری که نذر کرد تا کومله پیکر فرزندش را تحویل بدهد
15 آذر 1402 - 3:31
شناسه : 66602
5

نوربالا| مادری که نذر کرد تا کومله پیکر فرزندش را تحویل بدهد خواهر شهید پاسدار «مسعود فراهانی» می‌گوید: کومله خیلی وقت‌ها جنازه شهدای پاسدار را هم تحویل نمی‌داد. به همین خاطر بعد از شهادت مسعود، مادرم خیلی نذر و نیاز کرد تا حداقل جنازه برادرم را تحویل بدهند. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری […]

پ
پ

نوربالا| مادری که نذر کرد تا کومله پیکر فرزندش را تحویل بدهد

خواهر شهید پاسدار «مسعود فراهانی» می‌گوید: کومله خیلی وقت‌ها جنازه شهدای پاسدار را هم تحویل نمی‌داد. به همین خاطر بعد از شهادت مسعود، مادرم خیلی نذر و نیاز کرد تا حداقل جنازه برادرم را تحویل بدهند.

نوربالا| مادری که نذر کرد تا کومله پیکر فرزندش را تحویل بدهد

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس،‌ اشرف فراهانی سه داغ بزرگ بر دل دارد. داغ شهادت یک خواهر و برادر و مادرش را. اما خیلی صبور است. خواهر شهیدان پاسدار «مسعود و اقدس ساروق فراهانی» و دختر شهیده «عذرا سادات نورد» درباره شهادت سه تن از اعضای خانواده‌اش در دوران جنایت گروهک‌ها در کردستان و دوران دفاع مقدس می‌گوید:


اشرف فراهانی؛ بانویی که داغ شهادت مادر، خواهر و برادرش را در دل دارد

«من متولد ۱۳۳۷ و برادرم متولد ۱۳۴۰ بود. اوایل آذر ۱۳۵۹ مسعود به همراه تعدادی از همرزمانش از سردشت به سنندج می‌رفتند که با حمله کومله روبرو شدند و طی درگیری شدیدی، مسعود از ناحیه گلو مجروح شد؛ اما زخمش کاری نبود. وقتی همرزمان مسعود می‌خواستند او را به نزدیک‌ترین درمانگاه منتقل کنند، نیروهای کومله در بین راه کمین زدند و برادرم را اسیر کردند. او مدتی در دست آنها بود تا اینکه بعد از شکنجه شدید و بریدن قسمت‌هایی از بدن برادرم، روز ۹ آذر ماه، تیر خلاص به قلبش زدند و سپس پیکرش را کنار جاده گذاشتند.

ما شنیده بودیم که آن موقع کومله، پاسداران را خیلی شکنجه می‌دادند؛ حتی سر پاسدارها را جلوی پای عروس و دامادهایشان به عنوان قربانی می‌بریدند. خیلی وقت‌ها جنازه شهدای پاسدار را هم تحویل نمی‌دادند و ما از همه این اتفاقات مطلع بودیم. مادرم خیلی نذر و نیاز کرد تا حداقل جنازه برادرم را تحویل بدهند؛ تا اینکه یکی از دوستان برادرم خبر پیدا شدن پیکر مسعود را به ما داد.

مسعود اولین پاسدار شهید دفاع مقدس در خمین بود که شهادت مظلومانه‌اش سبب شد گروه‌های دیگری از شهر خمین عازم جبهه شوند. شهادت مسعود برایمان ناباورانه بود. به خصوص مادرم که از شهادت مسعود ضربه سنگینی خورد. با وجود اینکه همه‌مان جنازه مسعود را دیده بودیم، اما هر وقت صدای زنگ خانه را می‌زدند، فکر می‌کردیم مسعود برگشته است.

دوری مادر و خواهرم از مسعود زیاد طول نکشید و روز ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۶ مادر و خواهرم هم در بمباران شهر خمین توسط هواپیماهای بعث عراق به شهادت رسیدند.

پایان پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.