ناگفتههایی از امام حسین
آنچه که از امام حسین علیهالسلام کمتر شنیدهایم:
امام حسین را فقط در چند ساعت آخر زندگی ایشان خلاصه کردهایم در حالی که از ۵۷ سال زندگی او بیخبریم.
* امام حسین علیهالسلام در جنگهای جمل و صفین، مثل سربازهای ساده در میدان جنگ حاضر شدند؛ در حالی که میتوانستند به بهانه آقازاده بودن، خود را از رزم، معاف نمایند.
* امام حسین علیهالسلام، عاشقانه خانوادهاش را دوست داشتند و به آنها محبت میکردند و حتی برای همسرشان رباب، شعر عاشقانه میسرودند.
* در حال اعتکاف و طواف خانه خدا، شخص مقروضی از ایشان تقاضای کمک کرد و امام حسین علیهالسلام اعتکاف خود را شکستند تا از طلبکار، تقاضای مهلت کنند.
* هیچگاه هیچ پست و مقامی را از پدر خود که حاکم تمام ممالک اسلامی بود طلب نکردند. امام حسین علیهالسلام کشاورز بودند و هر روز بر روی اراضی خود فعالیت داشتند.
* در ماجرای صلح امام حسن علیهالسلام با معاویه، با برادرش همراهی کردند و سخن هیچ مخالفی را نپذیرفتند. پس از شهادت برادر نیز تا زمان مرگ معاویه به پیمانی که معاویه بارها آن را شکسته بود، متعهد ماندند.
* هیچگاه هیچ سائلی از خانه ایشان دست خالی بر نمیگشت.
و نه تنها به فقرا کمک میکردند بلکه آنها را از گدائی بینیاز میکردند.
* در ماجرای خاکسپاری امام حسن علیهالسلام، به خاطر جلوگیری از نزاع، به دفن نشدن برادرش در کنار رسولالله صلی الله علیه وآله رضایت دادند.
* کنیز خود را به خاطر اینکه یک دستهگل به ایشان هدیه داد، آزاد کردند.
* وقتی بردهای را دید که به یک سگ غذا میدهد، او را از اربابش که یهودی بود خریدند و همانجا آزاد کردند. مرد یهودی و همسرش با دیدن مرام امام حسین علیهالسلام، همانجا مسلمان شدند.
* در ماجرای بیعت اجباری با یزید، در حالی که میتوانستند مثل عبداللهبنزبیر در مکه پناهنده شوند، اینکار را نکردند تا حرمت کعبه خدشهدار نشود.
* وقتی به سپاه هزار نفری حربنیزید ریاحی برخورد کرد، نه تنها از عطش لشکریان دشمن سوءاستفاده نکرد بلکه همه لشگریان دشمن را سیراب کرد. حتی امامحسین علیهالسلام دستور دادند که اسبهای دشمن را هم سیراب کنند.
* وقتی که فهمیدند مردم کوفه از بیعت خود برگشتهاند، برای جلوگیری از جنگ و خونریزی به دشمن گفتند که از رفتن به کوفه منصرف شده و برمیگردند ولی ابنزیاد مخالفت کرد.
* وقتی حربنیزید ریاحی به دستور ابنزیاد، اجازه بازگشت به امام حسین علیهالسلام نداد، اصحاب به ایشان پیشنهاد دادند که با لشکر کوچک حُر بجنگند و از مهلکه فرار کنند ولی حضرت سیدالشهداء فرمودند:
من شروع کننده جنگ نیستم
* در حالی که تعداد سربازان ایشان کمتر از صد نفر بود، به آنها فرمودند هرکسی که بدهکار است نمیتواند با ما باشد.
و دو نفر از سربازان، به همین دلیل شبانه از امام حسین علیهالسلام جدا شدند.
* زمین کربلا را شصت هزار درهم از صاحبان آن خریدند و به همانها بخشیدند تا خون ایشان در زمین دیگران ریخته نشود.
* مردم در هنگام دفن امامحسین علیهالسلام، آثار زخمهائی کهنه بر دوش ایشان دیدند. امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
این زخمها اثر کیسههائی است که پدرم شبانه به منزل نیازمندان میبُرد.
صَلّی الله عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله
السَّلام عَلَیکَ وَ رَحمَةُ الله وَ بَرَکاتُه
ثبت دیدگاه