مرا با مردهپرستان کاری نیست
روزی کسی به خیام خردمند که
دوران کهنسالی را پشت سر میگذاشت
گفت: شما به یاد دارید
دقیقا پدربزرگ من چه زمانی درگذشت؟
خیام پرسید: این پرسش برای چیست؟
آن جوان گفت:
من تاریخ درگذشت همه خویشانم را
بدست آوردهام و میخواهم
روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان
دعا کنم و خیرات دهم و…
خیام خندید و گفت:
آدم بدبختی هستی
خداوند، تو را فرستاده تا شادی بیافرینی
و دست زندگان و مستمندان را بگیری
تا نمیرند، تو به دنبال مردگانت هستی…
بعد پشتش را به او کرد و گفت
مرا با مردهپرستان کاری نیست
و از او دور شد.
✅همهی ما باید ارزش زندگی را بدانیم
و برای شـادی هم بکوشیم…
ثبت دیدگاه