ماجرای شعر معروف شهریار درباره امیرالمومنین علی (علیه‌السلام)
24 تیر 1402 - 21:22
شناسه : 62047
1

ماجرای شعر معروف شهریار درباره امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجدکوفه نشسته‌ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه‌السلام) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. […]

پ
پ

ماجرای شعر معروف شهریار درباره امیرالمومنین علی (علیه‌السلام)

IMG_20230707_105835_913

مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند:
شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجدکوفه نشسته‌ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه‌السلام) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند.
فرمودند: شاعران فارسی‌زبان را نیز بیاورید.
آن‌گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند.
فرمودند: شهریار ما کجاست!
شهریار آمد.
حضرت، خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان.
شهریار، این شعر را خواند:
«علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه‌ هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست!
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می‌کند.
گفتم: از جانب من، او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه‌السلام) دیده‌ام.
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته‌ای….!
شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد: که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته‌ام!چون من نه این شعر را به کسی داده‌ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده‌ام!
گفتم: چند شب قبل، من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه‌السلام) تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت را احضار فرمودند. ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست! شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید.
آنگاه حضرت فرمودند: شهریار، شعرت را بخوان! و شما، این شعر را به یاد دارم خواندید.
شهریار بعد از شنیدن این خواب، فوق‌العاده منقلب شد و گفت: من فلان شب، این شعر را ساخته‌ام و همان‌طور که قبلا عرض کردم تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده‌ام.
وقتی شهریار، تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده‌ام. یقیناً در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.