قند در دلم آب می‌شود، ,وقتی از فرزند شهیدم حرف می‌زنم
29 بهمن 1401 - 3:31
شناسه : 57644
4

قند در دلم آب می‌شود، ,وقتی از فرزند شهیدم حرف می‌زنم مادر شهید ترابیان می‌گوید: وقتی در مورد بچه‌ام حرف می‌زنم همه جا قند در دلم آب می‌شود. می‌فهمیدم در این دنیا چقدر عذاب می‌کشد، زمانی که می‌دانم جای او خوب استT دلم براش نمی‌سوزد که در جوانی رفتT بلکه برای خودم دلم می‌سوزد. به […]

پ
پ

قند در دلم آب می‌شود، ,وقتی از فرزند شهیدم حرف می‌زنم

مادر شهید ترابیان می‌گوید: وقتی در مورد بچه‌ام حرف می‌زنم همه جا قند در دلم آب می‌شود. می‌فهمیدم در این دنیا چقدر عذاب می‌کشد، زمانی که می‌دانم جای او خوب استT دلم براش نمی‌سوزد که در جوانی رفتT بلکه برای خودم دلم می‌سوزد.

قند در دلم آب می‌شود، ,وقتی از فرزند شهیدم حرف می‌زنم

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، بانو صمد تاری، مادر شهید اکبر ترابیان، فرمانده تخریب دانشگاه امام حسین(ع) هنوز هم که هنوز است وقتی از پسرش حرف می‌زند، کاملا ذوق در چشمانش نمایان است. او در برشی از خاطرات خود نیز به این شوق اشاره می‌کند و می‌گوید:


شهید اکبر ترابیان، فرمانده تخریب دانشگاه امام حسین(ع) نفر وسط

اکبر هیچ وقت با لباس سپاه نمی‌آمد در محل. یک روز دیدم سر میدان با موتور ایستاده. اول نشناختم و با خودم گفتم: چه پسر قد بلند و خوشگلی، خدا برای مادرش نگه دارد. چند لحظه بعد آمد جلو و با خنده گفت: جد و آبادی (همیشه به من می‌گفت: جد و آبادی) جوان‌های مردم را نگاه می‌کنی؟! آنجا بود که فهمیدم اکبر بوده. همیشه مرتب و شیک بود. همیشه شانه‌اش همراهش بود و هر جا می‌رسید سرش را شانه می‌زد.

پسرم بچه آرامی نبود و دائم در فعالیت بود، اما هیچ وقت نمی‌گفت من خسته‌ام. بچه‌ها را می برد کوه با زبان روزه که کلاس تخریب را آنجا برایشان برگزار کند. وقتی می‌‌آمد خسته و هلاک بود، می‌گفتم: مادر تو که هلاکی بیا امروز روزه‌ات را بخور گناهت پای من، می‌گفت: مادر تو گناه خودت را نگه دار نمی‌خواهد گناه من را گردن بگیری.

وقتی می‌خواست من را آماده کند برای شهادتش، می‌گفت: مامان تو نمی‌دانی من را کجا می‌خواهند ببرند، جای خوبی است تو راضی باشی کار تمام است. خواهش می‌کنم رضایت بده.

روزی هم که اکبر شهید شد بچه‌ها از در حیاط آمدند داخل و دیدم نگران هستند، یکدفعه دیدم یکی از دوستانش مشکی پوشیده، گفتم: چرا مشکی پوشیدی؟ او که نمرده.

خدا را شکر می‌کنم که تا چهلم او کسی اشک من را ندید. الان وقتی در مورد بچه‌ام حرف می‌زنم همه جا قند در دلم آب می‌شود. می‌فهمیدم در این دنیا چقدر عذاب می‌کشد، زمانی که می‌دانم جای او خوب است دلم براش نمی‌سوزد که در جوانی رفت بلکه برای خودم دلم می‌سوزد.

شهید اکبر ترابیان در ۲۲ مرداد سال ۶۵ هنگام آموزش نظامی در پادگان امام حسین به شهادت رسید و پیکرش در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

پایان پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.