سردار سپاه ارباب
09 مرداد 1403 - 21:01
شناسه : 71748
5

سردار سپاه ارباب چهار دختر و سه پسر داشتم… اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم. دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه‌ای گذاشتم، همان شب خواب دیدم. 🔸 بیرون خانه همهمه و شلوغ است، درب خانه هم زده می‌شد!! در را باز کردم، دیدم آقایی نورانی […]

پ
پ

سردار سپاه ارباب

IMG_20240730_195108_007cSlOgFG

چهار دختر و سه پسر داشتم…

اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم.

دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه‌ای گذاشتم، همان شب خواب دیدم.

🔸 بیرون خانه همهمه و شلوغ است، درب خانه هم زده می‌شد!!

در را باز کردم، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه‌ای خاک‌آلود از سمت قبله آمد.

نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت:

این بچه را قبول می‌کنی؟

گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!

آن آقای نورانی فرمود:

حتی اگر علی‌اصغرِ امام حسین علیه‌السلام باشد؟!

بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت…

گفتم: آقا شما کی هستید؟

گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه‌السلام!

🔸هراسان از خواب پریدم، رفتم سراغ ظرف دارو، دیدم ظرف دارو خالی است!

صبح رفتم خدمت شهیدآیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.

آقا فرمودند: شما صاحب پسری می‌شوی که بین شانه‌هایش نشانه است، آن را نگه دار!‌

🔸آخرین پسرم، روز میلاد امام سجاد علیه‌السلام به دنیا آمد و نام او را علی‌اصغر گذاشتند در حالی‌که بین دو شانه‌اش، جای یک دست بود!!!

🔸علی‌اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه‌السلام، در تیپ امام سجاد علیه‌السلام شهید شد!

شاید فرزندی که سقط می‌شود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد! به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم…

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.