دل‌نوشته | روبه‌روی بقیع گریانم
15 اردیبهشت 1403 - 16:05
شناسه : 70038
3

روبه‌روی بقیع گریانم کاش من هم به‌لطف مذهب نور تا مقام حضور می‌رفتم کاش مانند یار صادقتان بی‌امان در تنور می‌رفتم علم عالم در اختیار شماست جبر در این مسیر حیران است چشم‌هایت طبیب و بیمارش یک جهان جابربن حیان است روز و شب را رقم بزن آخر ماه و خورشید در مُرکّب توست ملک […]

پ
پ

روبه‌روی بقیع گریانم

IMG_20240503_203911_8733z4FJkZ

کاش من هم به‌لطف مذهب نور
تا مقام حضور می‌رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی‌امان در تنور می‌رفتم

علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم‌هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابربن حیان است

روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمان‌ها مرید مذهب توست

قصه تکرار می‌شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچ‌کس با امام، صادق نیست

خواب دیدم که پشت پنجره‌ها
روبه‌روی بقیع گریانم
پابه‌پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم

گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره‌هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره‌هاست

سیدحمیدرضا برقعی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.