دل‌نوشته | ای دست و بازوی نبوت، یا خدیجه
12 فروردین 1402 - 13:01
شناسه : 59045
5

ای دست و بازوی نبوت، یا خدیجه ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده توفیق دین بی‌شک و تردید از تو بوده کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده بانوی با خیر و فضیلت، یا خدیجه ای دست و بازوی نبوت، یا خدیجه تو […]

پ
پ

ای دست و بازوی نبوت، یا خدیجه

IMG_20230401_114943_952QQQptnw

ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده
پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده
توفیق دین بی‌شک و تردید از تو بوده
کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده
بانوی با خیر و فضیلت، یا خدیجه
ای دست و بازوی نبوت، یا خدیجه
تو اولین بنیانگذار عشق بودی
عشقت محمد بود و یار عشق بودی
پروانه‌ای دور مدار عشق بودی
از جان و از دل پای کار عشق بودی
سرمایه‌ات را در دکان عشق دادی
عاشق شدن را تو نشان عشق دادی
زن بودی و مردی به مردان یاد داری
بانو! به زنها دین و ایمان یاد داری
عاشق شدن را به جوانان یاد دادی
انفاق کردن را به پیران یاد دادی
گویند شغل انبیا آموزگاریست
شان شما هم کمتر از پیغمبران نیست
در ظلمت شب می‌شدی مهتاب بانو
مادربزرگ حضرت ارباب، بانو
بعد از تو عالم می‌شود بی‌تاب، بانو
از داغ تو دردانه‌ات شد آب، بانو
در زندگی خیلی مصیبت‌ها کشیدی
اما خدا را شکر از این بدتر ندیدی
گرچه تحمل کرده‌ای آزارِ بسیار
اما نخوردی با سر و صورت به دیوار
هرگز نرفتی دست بسته سوی بازار
سیلی نخوردی از یهودِ مردم آزار
بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت
خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت
رفتی و عام‌الحزن شد هر سال بی‌تو
احمد شده یک بلبل بی‌بال بی‌تو
زهرای تو هی می‌رود از حال بی‌تو
روزی همین زهرا ته گودال، بی‌تو
آتش به جان‌ها می‌زند با شور و شینش
عالم به هم می‌ریزد از داغ حسینش
گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر
چند گام عقب‌تر چشم‌های خیسِ خواهر
شمشیر دارد می‌بُرَد، الله اکبر
ناگاه بالا می‌رود از نیزه‌ها، سر
زینب کنار قتلگاه از دور می‌دید
از بس تنش را زیر و رو کردند، پاشید!

شاعر: داود رحیمی

السلام علیک یا ام‌المؤمنین یاخديجَةَ‌الغَرّاءِ

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.