دل‌نوشته | این فرات بود که با تو وضو گرفت
13 شهریور 1402 - 20:05
شناسه : 63777
14

این فرات بود که با تو وضو گرفت می‌شود ز چشمه‌ی توحید جو گرفت از دست هرکسی که نباید سبو گرفت! تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست پس این فرات بود که با تو وضو گرفت کوچک نشد مقام تو، نه! تازه کربلا با آبروی ریخته‌ات آبرو گرفت شرم زیاد تو همه […]

پ
پ

این فرات بود که با تو وضو گرفت

می‌شود ز چشمه‌ی توحید جو گرفت
از دست هرکسی که نباید سبو گرفت!

تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت

کوچک نشد مقام تو، نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته‌ات آبرو گرفت

شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت

دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود از سر تو آرزو گرفت

خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مَشک از قبیله‌ی ما یک عمُو گرفت

از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راه گلو گرفت

زینب شده شکسته غرورش، شنیده‌ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت

در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی‌شد که رو گرفت!

✍شعر: علي‌اكبر لطيفيان

یا‌ کاشف‌الکرب‌ عن‌ وجه‌الحسین

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.