حماسه «احمد شوش» در هشتمین روز جنگ/ وضعیت خطرناکی که خواب را حرام کرد
ناگهان احمد شوش در خرمشهر فریاد می زند: بچهها عراقی ها دارند فرار می کنند. الله اکبر… و به سرعت با فریاد الله اکبر به طرف دشمن میدود. بچهها همراه او میدوند و مردم هم به دنبال آنها.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در هشتمین روز جنگ، هفتم مهرماه سال ۱۳۵۹، آبادان از آرامش نسبی برخوردار است. نیروهای دشمن تا حدودی از جاده خرمشهر ـ اهواز و همچنین محور شلمچه به عقب رانده شدند.
در محور سوسنگرد، تلاش دشمن ادامه یافته، با عبور از رود کرخه وارد سوسنگرد شده و به سوی حمیدیه پیشروی کرد. در محورهای شوش و اندیمشک، دشمن با به کارگیری توان بیشتر و پیشروی در این محورها، شوش، اندیمشک و دزفول را در معرض تهدید بیشتر قرار داد.
در منطقه میانی، در محور مهران درگیری ادامه یافت و ایلام مورد تهدید قرار گرفت. درگیری در محورهای گیلان غرب و قصر شیرین تشدید شد و در محور سرپل ذهاب، دشمن تا حدودی عقب رانده شد.
محور جنوبی
اما در خرمشهر، یک هفته پس از هجوم سراسری ارتش عراق به مرزهای غربی ایران برای تصرف مناطقی از کشور، از جمله خرمشهر، یگانهای دشمن در سطح وسیعی گسترش یافتهاند و نیروهای پیاده، مکانیزه و زرهی خود را از غرب تا شمال خرمشهر به فاصله پنج ـ شش کیلومتری شهر آرایش دادهاند و جبهههای متعددی را به سوی خرمشهر گشودهاند.
نیروهای بیپشتیبان سپاه و بسیج بدون داشتن تجهیزات کافی و مناسب، با استقرار در محورهای ورودی خرمشهر، از جان خود برای سد کردن هجوم دشمن مایه گذاشتهاند و مردان و زنان فداکار خرمشهر نیز در حد توان در تلاشاند.
فرمانده سپاه خرمشهر دائم در پی تهیه سلاح و تجهیزات و نیروست تا خرمشهر را از محاصره و اشغال دشمن نجات دهد. وضع بهگونهای است که درخواستهای او در بسیاری اوقات با التماس و گریه همراه میشود.
قبل از روشنایی هوا (در روز هشتم)، دشمن چنان محور پل نو را زیر آتش خود میگیرد که بعید به نظر میرسد کسی (از محافظان آن) زنده بماند. در پی آن، نیروهای متجاوز به سوی خرمشهر هجوم میآورند.
پس از هجوم دشمن از چند جهت در محور پل نو به سوی خرمشهر و تخلیه بچهها برای نجات از محاصره دشمن، دشمن با تجدید قوا و بهکارگیری یگانهای زرهی، پیشروی میکند، اما استقرار نیروهای خودی در دوربند و تیراندازی آنان بهسوی دشمن، سبب میشود متجاوزان نرسیده به منطقه دوربند متوقف شوند.
محور ساختمانهای پیشساخته
نیروهای مردمی در اطراف ساختمانهای پیشساخته و پلیسراه تجمع کردهاند و مشتاقانه آماده اجرای عملیات هستند، اما چون آموزش کافی ندیدهاند، نمیتوانند این اشتیاق را صرف انجام عملیات بکنند.
جهانآرا از محمد نورانی میخواهد که مسؤولیت این محور را بر عهدهگرفته، با سازماندهی نیروهای مردمی و با بهکارگیری برادران سپاهی و بسیجی، از پیشروی دشمن جلوگیری کنند.
فاصله کوتاه نیروهای دشمن با خط مدافعان و امکانات و تجهیزات فراوان عراقیها، وضعیت خطرناکی را در این محور به وجود آورده است و هوشیاری دائمی را میطلبد، بنابراین، اندک نیروهای سپاه و رزمندگان متعهد، مجبور به فعالیت شبانهروزیاند.
محمد نورانی عازم خط میشود. بچهها توان بیدار ماندن ندارند. بعضیها با دست چشمان خود را نگه داشتهاند تا پلکهایشان بر هم نرود. بچهها را یکییکی صدا میزند: بابا، پاشو بنشین، عراقی جلوت است!
محمد نورانی کنار مقر ساختمانهای پیشساخته قدم میزند و دعا میکند و وقتی از شدت خستگی به دیوار تکیه میدهد، بیسیم به دست چرت میزند. برای نماز صبح، چون آبی نیست، تیمم کرده، نماز میخواند، سپس کنار دیوار خوابش میبرد.
ناگهان ساختمان به رگبار بسته میشود. فاصله تکاوران دشمن با بچهها فقط ۱۵ متر است. بچهها از خواب میپرند و در قسمتهای مختلف ساختمان موضع میگیرند. درگیری تنبهتن شروع میشود و محمد نورانی و چند تن دیگر از بچهها بهسوی متجاوزان، گلولههای آر.پی.جی و ژ ۳ شلیک میکنند.
با روشن شدن هوا و آمدن تدریجی نیروهای مردمی، از اضطراب بچهها کاسته میشود، اما مردم چه میتوانند بکنند؟ آتش دشمن هر لحظه سنگینتر و کماندوهایش بیشتر میشوند. بچهها ناچار، سینهخیز خود را زیر پل خط آهن میرسانند و در آنجا دراز میکشند.
آتش اجازه نمیدهد لحظهای سرشان را بلند کنند. ظهر نزدیک میشود، در حالی که بچهها خسته شدهاند و از هر اقدام مؤثری برای عقب زدن یا خاموش کردن آتش دشمن بازماندهاند.
حماسه احمد شوش
دشمن زمینه را برای پیشروی در خرمشهر مناسب میبیند و در عین هراس، حرکت خود را شروع میکند. اگر اوضاع به همین صورت ادامه یابد، دشمن همه را قتلعام میکند و به سرعت وارد شهر میشود. ناگهان احمد شوش فریاد میزند: بچهها عراقیها دارند فرار میکنند. الله اکبر… و به سرعت با فریاد الله اکبر به طرف دشمن میدود. بچهها همراه او میدوند و مردم هم به دنبال آنها.
فریاد الله اکبر همه جا میپیچد. گلولههای آر.پی. جی و ژـ۳ به سوی عراقیها سرازیر میشود. سه کامیون نظامی عراق هدف قرار میگیرد. در یک چشم به هم زدن، وضع دگرگون میشود. عراقیها تا پشت سیل بند و انبارهای عمومی عقب میروند؛ عدهای از آنها کشته میشوند و تعدادی به اسارت در میآیند.
بچهها اسیران را با کامیون و سلاحهای غنیمتی در شهر میچرخانند و بوق میزنند. از خوشحالی در پوست خود نمیگنجند. پیرمردان و پیرزنانی که در مسجد جامع کار پشتیبانی و پختن غذا و آبرسانی را بر عهدهگرفته دارند، شاد و خوشحال کل میزنند.
منابع:
۱ـ مهدی انصاری، حسین یکتا، هجوم سراسری. مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.
۲ـ خرمشهر در نبرد طولانی، جمعی از نویسندگان، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.
پایان پیام/
ثبت دیدگاه