“بهترین بندگان خدا”
در سالی از سالها، هشام بن عبدالملک برادر و ولیعهد خلیفه مروانی ولید بن عبدالملک برای حج به مکه آمد. هشام با تكبر و غرور در حلقه ياران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاد تا طواف كند. وقتی وارد مسجدالحرام شد و خواست برای بوسیدن و استلام حجرالاسود اقدام کند، با وجود تلاش اطرافیانش، شدت ازدحام جمعیت مانع شد و او با ناکامی به کناری رفت و دستور داد برایش منبری نصب کنند تا بر آن بنشیند و نظارهگر طواف حجاج باشد.
در همین حال که شامیان، گرد او حلقه زده بودند، دید مردی تنها، با لباس احرام، با چهرهاى جذاب و هيبتى معنوى، وارد مسجدالحرام شد و چون به حجر نزديك شد و خواست استلام حجر كند، مردم احترامش میكردند و برایش راه باز می نمودند و او به آسانى در هر شوط، استلام حجر میكرد. آنچنان هیبتی داشت که همراهان هشام با دیدن این منظره به شگفت آمدند! او کیست که مردم این قدر احترامش میکنند ولی به ولیعهد خلیفه بیاعتنا هستند؟! از هشام پرسیدند او را میشناسی؟
هشام كه احساس حقارت و كوچكى مىكرد، چنين وانمود کرد كه او را نمىشناسد.
فرزدق كه از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حقپوشى، اظهار ناآشنايى مىكند و با خود گفت اكنون، لحظه ايفاى رسالت و حقگويى است.
فرزدق برخاست و جايى ايستاد كه صدايش را هر چه بيشتر بشنوند. گفت: اى هشام! اى فرزند عبدالملك و اى برادر خليفه! اگر تو آن او را نمىشناسى، من او را خوب مىشناسم. گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى كنم.
سپس قصیده بلندی در وصف امام سجاد علیهالسلام سرود که ابیات ابتدایی آن، این است:
هذا الذی تعرف البطحاءُ و طأتُه *** و البیت یوفه و الحّل و الحرم
او همان کسی است که سرزمین بطحاء، جای گامهایش را میشناسد. و کعبه و حل و حرم در شناختش همدم و هم قدمند.
هذا ابن خیر عبادالله کلّهم *** هذا التقی النقّی الطاهر العلم
او فرزند بهترین بندگان خداست، او همان شخصیت منزه از هر آلودگی و پیراسته از هر عیب و مظهر پاکی و علم است.
هذا ابن فاطمه اِن کنت جاهله *** بجدَه انبیا الله قد خُتموا
او فرزند فاطمه است. اگر تو نسبت به نسب او جهل داری، بدان همان کسی است که با جدّ او سلسله شریفه انبیاء ختم گردیده است.
ثبت دیدگاه