اثر عروج سید ابراهیم نسبت به شهادت حاج قاسم
چرا عروج سید ابراهیم نسبت به شهادت حاج قاسم، اثر ژرفتری بر جامعه ایران خواهد گذاشت؟
مهدی افراز:
🔹ماجرای شهادت سردار سلیمانی و بدرقه شکوهمند او بیشک یکی از جدیترین نقاط عطف در تاریخ اجتماعی ایران را رقم زد، بهرهمندی این واقعه از یک پیرامون عاطفی، هیجانات قدرتمندی را برای آن آفرید که موجب شد این رخداد به عنوان قلهای دستنیافتنی برای درگیر نمودن نظام حساسیتهای جامعه ایرانی قلمداد شود. این امتیاز موجب شد تا پس از وقوع حادثه شهادت رئیسجمهور و همراهانش بسیاری از اذهان درگیر مقایسه ابعاد اثرگذاری این دو رخداد استثنائی باشند. شاید برای قضاوتهای قطعی کمی زود باشد اما بنابر وجوه متعددی به نظر میرسد پیامدها و دستاوردهای اتفاق اخیر برای ملت ایران در لایههای شدیداً عمیقتری نسبت به شهادت حاج قاسم، خود را بروز خواهد داد.
🔹وجه اول؛ شهادت حاج قاسم در امتداد مسیری از مجاهدت در خط آتش و معرکه بود که همواره انتظار آن میرفت، او در حماسیترین نقطه قرار گرفته بود، شهادت او با این که شدیدا برانگیزاننده احساسات ملی بود اما ما را در وضعیت دگرگونشدهای با این شخصیت و موقعیت قرار نداد، با شهادت و اربا اربا شدن او، ما با معنای جدیدی از فرمانده و قهرمان نظامی روبرو نشدیم و توانستیم اسطورههای مورد انتظار خود را در یک انسان معاصر بازیابی نمائیم. اما ماجرای شهادت سید ابراهیم، داستان دیگری را برای جامعه ایرانی قلم زد، تصویر تاریخی ما از پدیده دولت و دولتمرد به این راحتیها به چنین سناریوهایی نزدیک هم نمیشد و به این جهت، کیفیت ارتحال او معنای شدیدا متفاوتی از مقوله رئیسِ جمهور و دولتمرد را در آینده برای ما خلق خواهد نمود.
🔹وجه دوم؛ در قضیه شهادت حاج قاسم، جامعه ایران با یک شخص وارد یک مرادوه روحی شد، حاج قاسم برای ما به عنوان یک هویت فردی، به یک اسطوره مبدل شد. اما در سیام اردیبهشت ماه، ما با سرگذشتی برای یک هویت جمعی به نام دولت مواجه شدیم، تاثرات دیگر شخصی نیست، مراوده ما با یک ساختار حقوقی – سیاسی است که عمیقاً متفاوت از یک شخصیت است. در زمانهای که تعیین الگوی حکمرانی و تحقق دولت اسلامی مساله فرارناپذیر ماست، این هویت فرافردی به شدت راهگشاتر خواهد بود.
🔹وجه سوم؛ حاج قاسمِ شهید برای ما قویاً هویتبخش بود، اما این هویتسازی مقدس به حسب موقعیت راهبردیاش، از مسیر سلبی و غیریتساز و با برجسته نمودن مرزهای درگیری ما با دیگریهای ملیمان بود. سیدالشهدای خدمت هم برای ما هویتساز میشود، اما گویی هویتسازی او برای ما مسالهمندانهتر خواهد بود. من ایرانی که سید ابراهیم برای ما بازسازی خواهد کرد این بار نه از مسیر تقابل با غیر و بیگانههای بیرونی که از رهگذر تعامل با خویشتن و پیکرههای درونی است. اساسا ایده سیاستورزی او به این جهت درخشید که پاسخی به این نیاز زمانه ما بود، ایدهای که بیش از آن که زبان باشد، گوش بود و بیش از آنی که بخواهد خودش باشد خواست محوری برای دیگران شود.
🔹وجه چهارم؛ در دوران انکار قدسیت جمهوری اسلامی، حاج قاسم شهید نظام شد، اما این شهید، شخصیت محافظ نظام بود نه خود نظام. در مغزای نظام بود اما در نقش بادیگارد. اگر شهادت حاج قاسم به همگان نشان داد دفاع از جمهوری اسلامی مقدس است اما شهادت سید ابراهیم و همراهان نشان داد نه صرفاً دفاع که خودِ جمهوری اسلامی مقدس است.
🔹وجه پنجم؛ حاج قاسم طراح و پناه مقاومت بود و از این رو همه دلدادگانِ مقاومت دلنگران او بودند اما این دلدادگی هیچگاه در نقطه گره زدنِ سرنوشت مقاومت به بود و نبود او جلوه نکرد و از این جهت با رفتنش، احساس به میدان آمدن هم برای ما پدید نیامد. با ظهور حجهالاسلام رئیسی در افق سیاست ایران، ما همچون بسیاری و بسیاری، برای امروز و فردای کشور و انقلاب دل به وجود راهگشای او داده بودیم و همه بار امانت را با دلالتهای تقدیرگرایانه به دوش او زده بودیم. حالا اما با رفتنش همه حس خواهند کرد که بار به دوش همه است. دیگر احساس میشود میدان، میدان ظهور همه است، گویی حس استغنا از غیر به بیشینه خود رسیده و این احساس پیامدهای شگرفی خلق خواهد نمود.
ثبت دیدگاه